تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
علم ، تذكر و يادآوری است نه يادگيری واقعی ، يعنی هر چيز كه ما در اين‏
جهان می‏آموزيم ، و می‏پنداريم چيزی را كه نمی‏دانسته و نسبت به آن جاهل‏
بوده‏ايم برای اولين بار آموخته‏ايم ، در حقيقت يادآوری آن چيزهايی است‏
كه قبلا می‏دانسته‏ايم ، زيرا گفتيم كه روح قبل از تعلق به بدن در اين عالم‏
، در عالمی برتر موجود بوده و در آن عالم " مثل " را مشاهده می‏كرده‏
است و چون حقيقت هر چيز " مثال " آن چيز است و روحها مثالها را قبلا
ادراك كرده‏اند پس روحها قبل از آن كه به عالم دنيا وارد شوند و به دنيا
تعلق يابند عالم به حقائق بوده‏اند . چيزی كه هست پس از تعلق روح به بدن‏
، آن چيزها را فراموش كرده‏ايم .
بدن برای روح ما به منزله پرده‏ای است كه بر روی آيينه‏ای آويخته شده‏
باشد كه مانع تابش نور و انعكاس صور در آيينه است . در اثر ديالكتيك‏
، يعنی بحث و جدل و روش عقلی ، يا در اثر عشق ( يا در اثر مجاهدت و
رياضت نفس و سير و سلوك معنوی بنابر استنباط امثال شيخ اشراق ) پرده‏
برطرف می‏شود و نور می‏تابد و صورت ظاهر می‏گردد .
ارسطو در هر سه مسأله با افلاطون مخالف است . اولا وجود كليات مثالی و
مجرد و ملكوتی را منكر است و كلی را و يا به تعبير صحيح‏تر كليت كلی را
صرفا امر ذهنی می‏شمارد . ثانيا معتقد است كه روح پس از خلق بدن يعنی‏
مقارن با تمام و كمال يافتن خلقت بدن خلق می‏شود و بدن به هيچ وجه مانع و
حجابی برای روح نيست ، برعكس وسيله و ابزار روح است برای كسب‏
معلومات جديد . روح معلومات خويش را به وسيله همين حواس و