تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
و همچنين نقيض " لا شی‏ء من الانسان بحجر " كه سالبه كليه است " ليس‏
لا شی‏ء من الانسان بحجر " است ، و اگر می‏گوييم : " بعض الانسان حجر "
نقيض آن است ، به معنی اين است كه در حكم نقيض است .
حالا كه نقيض واقعی هر قضيه را به دست آورديم ، می‏گوييم كه اندك توجه‏
روشن می‏كند كه محال است در آن واحد يك قضيه و نقيض آن هر دو صادق و يا
هر دو كاذب باشند ، و اين يك امر بديهی است . آيا كسی كه مثلا مدعی‏
است : اصل تناقض محال نيست ، قبول می‏كند كه خود اين قضيه با نقيضش هر
دو صادق و يا هر دو كاذب باشند ؟ يعنی هم اصل تناقض محال باشد و هم‏
محال نباشد ، و يا نه اصل تناقض محال باشد و نه محال نباشد . بهتر است‏
ما بيان قدما را درباره ام القضايای بودن اصل امتناع اجتماع و ارتفاع‏
نقيضين نقل كنيم تا مطلب بهتر روشن شود .
ما وقتی كه درباره يك قضيه می‏انديشيم ، مثلا هنگامی كه درباره تناهی‏
ابعاد عالم می‏انديشيم ، يكی از سه حالت در ما پديد می‏آيد :
1 - شك می‏كنيم كه آيا عالم متناهی است يا نه ؟ يعنی دو قضيه در جلو
ذهن ما خودنمايی می‏كند :
الف - عالم متناهی است .
ب - عالم متناهی نيست .
اين دو قضيه مانند دو كفه ترازو ، متعادل در برابر هم در ذهن ما قرار
می‏گيرند . نه قضيه اول می‏چربد و نه قضيه دوم ، يعنی دو احتمال متساوی در
مورد اين دو قضيه داريم و نام اين حالت ما