علم و ادراك
انسان در خود حالتی میيابد كه نام آن حالت را علم يا ادراك يا دانايی يا آگاهی و امثال اينها میگذارد . نقطه مقابل علم و ادراك ، جهل و ناآگاهی است . ما وقتی كه شخصی را كه تاكنون نديده بوديم میبينيم ، يا شهری را كه تاكنون نرفته بوديم ، مشاهده میكنيم ، احساس میكنيم كه اكنون در خود و همراه خود چيزی داريم كه قبلا نداشتيم ، و آن عبارت است از تصويری از آن شخص و تصوير يا تصويراتی از آن شهر . حالت اول ما را كه اين تصويرات را نداشتيم و منفی بود ، جهل مینامند ، و حالت دوم ما كه اثباتی است و تصويراتی از آنها داريم و اين تصويرات ، ما را با آن اشياء كه واقعيات خارجی میباشند مربوط میكنند ، علم يا ادراك ناميده میشود . پس معلوم میشود ذهن ما حالتی شبيه نقش پذيری و صورت پذيری اجسام را دارد ، با اين تفاوت كه نقشهای اجسام ، آن اجسام را با اشياء خارجی مربوط نمیكند يعنی آنها را نسبت به آن اشياء آگاه نمیسازد ، اما صورتها و نقشهای ذهن ، ما را با اشياء خارجی مربوط میكند و نسبت به آنها آگاه میسازد . چرا ؟ چه تفاوتی در كار است ؟