PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شرحی متفاوت بر کفایة الاصول(1)



استاد
07-27-2008, 16:03
یکی از مباحثی که برآنم هر از چند گاهی مطلبی راجع بدان بنگارم و تقدیم کنم، نگاهی متفاوت است به مباحث اصولی، بخصوص در کتاب کفایة الاصول تألیف آخوند خراسانی.

این مباحث نه شرح فارسی، بسان آنچه رایج است ، می باشد، و نه ترجمه و تلخیص آن کتاب است، بلکه نگاهی از روی دقت و همراه با سؤال و کاوش علمی به مباحث است. تأکید ما در این مباحث بر در افتادن در سیر شناختی مباحث، از روی ایجاد سؤآل و اشکال است. نمونه ای را در اینجا ، از اوایل مقصد ششم کفایه، که درباره قطع است،‌ارائه می کنم.



المقصد السادس
فی بیان الامارات المعتبرة شرعا أو عقلا

سؤال اصلی:

چه چیزهایی از اماره های معتبر – شرعی یا عقلی – به شمار می آیند؟

ارتباط این مقصد با مباحث قبل:

حال که مباحث عمومی مربوط به الفاظ تمام شد، نوبت رسیده است به اینکه بررسی کنیم در پی بردن به حکم شرعی، چه چیزهایی اماره محسوب می شوند، و کدام یک از اینها معتبر هستند؟

شاید بتوان به جایگاه این بحث اشکال کرد که چه بهتر بود از جهت منطقی ابتدا این بحث مطرح می گردید و سپس بحث از مباحث الفاظ مطرح می شد.

بررسی مفاد سؤال:

1. اماره چیست؟

2. تفاوت اماره و دلیل چیست؟

3. اماره‌هایی که شرعا معتبر هستند، و اماره هایی که عقلا معتبر هستند، چه فرقی دارند؟

اما قبل از آنکه به پاسخ این سؤال بنشینیم، سؤالی مقدماتی را باید پاسخگو باشیم.

سؤال مقدماتی:

جایگاه قطع در به دست آوردن احکام شرعی چیست؟ و مسائل مربوط به قطع کدامند ؟

اما در این رابطه، نکته مهم آن است که:

- چرا در اینجا یکباره پای قطع به میان آمده است؟

- چه لزومی داشته که مرحوم آخوند از قطع سخن بگوید؟

- اصلا اهمیت بحث قطع چه قدر است؟

- آیا قطع از مسائل علم اصول به شمار می رود؟

مرحوم آخوند در پاسخ به این ابهام و به منظور تبیین جایگاه و اهمیت بحث قطع، و ارتباط آن با مباحث حجج و امارات، دو مطلب را بیان می کند:
اول اینکه: ایشان اذعان می دارد که بحث قطع از مسائل علم اصول نیست، و بیشتر به مسائل کلامی می‌ماند، هر چند مناسبت بسیار زیاد و شدیدی با بحثهای اصولی دارد.

دوم اینکه: ایشان به جهت بیان مناسبت و جایگاه بحث قطع، مطلب را به طور زیربنایی و ریشه ای طرح می‌کند . با این بیان و توضیح که:

ما در بحث امارات ، به دنبال آن هستیم که ببینیم چه چیزهایی ما را به استنباط حکم شرعی رهنمون می‌شوند. پس در اینجا مهم، یافتن حکم شرعی است.

حال، کسی که در پی یافتن حکم شرعی قدم برداشته و تلاش می کند، مقصدی که بدان می رسد از دو حالت خارج نیست:

- یا به حکم شرعی مزبور قطع پیدا می کند.

- یا به آن حکم شرعی قطع پیدا نمی کند.

از همین رهگذر است که اهمیت و جایگاه بحث قطع روشن می گردد. البته بجز آن، زمینه و بستر برای شکل گیری و انسجام بحث حجج و مباحث مربوط به ظن و شک نیز آماده می گردد، اما به هر حال، برای آخوند،‌ در بیان این تقسیم بندی، مهم‌تر از همه‌ی اینها، بحث قطع است، که گویی آن را زیربنای همه مباحث مربوط به امارات می داند.[1] (http://www.parsiblog.com/white.htm#_ftn1)

اکنون که بر اساس این تقسیم بندی، سخن از قطع به میان آمد و اهمیت آن قدری معلوم گردید،‌ بلافاصله این سؤال به ذهن می‌رسد که :

اگر کسی قطع به حکم شرعی پیدا کرد، این قطع چه پیامدهایی برای او دارد؟ واضح تر بگوییم، احکام و تکالیفی که قطع بر شخص بار می کند چیست؟

همین سؤال و سؤال های بسیاری که از درون آن تراوش کرده و به تدریج و یا به طور پراکنده، در مباحث اصولی طرح شده، به اینجا انجامید که در علم اصول، مبحث تقریباً مستقلی را به قطع اختصاص داده شود.[2] (http://www.parsiblog.com/white.htm#_ftn2)

باید بدانیم که بحث قطع از یک سو بسیار ساده و بدیهی است، و شاید در نگاه بدوی، گفته شود که چه نیازی به این همه مطلب هست، و از سوی دیگر و با نگاهی دقی و تیز بین، سؤال های بسیاری را به دنبال دارد. شاید اگر شما هم کمی بیاندیشید، همان سؤال‌ها یا بیشتر از آن،‌ به ذهن شما نیز برسد. سؤال هایی که برخی از آنها قبل از شیخ به طور پراکنده، در خلال مباحث مختلف اصولی و فقهی مطرح بودند، و برخی دیگر یا عمده آنها، با شیخ آغاز شدند، و توسط آخوند تراکم و انسجام بیشتری یافتند.

سؤال هایی از این قبیل که:

§ آیا قطع برای شخص قطع کننده حجت است؟

§ اصلا معنای حجت بودن قطع چیست؟

§ ویژگی های قطع چیست؟ و اگر کسی قطع به حکمی پیدا کرد، چه باید بکند؟

§ اگر کسی قطع به حکمی پیدا کرد، ولی با آن مخالفت کرد ، در عین حال آن حکم با واقع مطابق نبود، تکلیفش چیست؟

§ اگر قطعی در موضوع یک حکم قرار گیرد، چه پیامدی دارد؟ آیا حکم همان قطعی را دارد که در خطاب شرعی نیامده بود؟

§ کسی که زیاد قطع می کند، چه حکمی دارد؟

§ آیا موافقت التزامیه با قطع نیز مانند موافقت عملیه با آن،‌ واجب است؟

§ آیا امارات و اصول می توانند جانشین قطع شوند؟

§ آیا قطعی که از آن سخن می گویید و اینهمه حکم بر آن بار کردید، فرقی می کند که از چه راهی حاصل شده باشد؟ آیا بین اسباب حصول قطع تفاوتی هست؟

§ آیا قطع اجمالی نیز مانند قطع تفصیلی علت تامه برای تنجز تکلیف فعلی هست؟

اینها برخی از مهمترین سؤال ها راجع به قطع است که بخش عمده ای از مباحث اصولی را در رسائل، کفایه و کتابهای اصولی پس از آن ، به خود اختصاص داده است و موجب شده تا مباحث پیرامون قطع این قدر توسعه یابد.

بحث اول: قطع چیست؟

1. قطع – و علم - همیشه با چیزی همراه است که به آن قطع شده است، اگر سخن از قطع یا علم کنیم، و بگوییم فلانی قطع دارد، یا علم دارد، باید مقطوع یا معلومی نیز در کار باشد.

آخوند در صفحه 303، به مناسبت بحث از قطع موضوعی، می فرماید: قطع از صفات حقیقیه ذات الاضافه است.

2. قطع داشتن به چیزی بدین معناست که هیچ گونه احتمال خطا و هیچ تردیدی در آن نباشد. خیلی اوقات ما قطع را با گمان و ظن اشتباه می‌گیریم و در احکام قطع که بعدا می آید، خدشه می کنیم. پس مدام، متوجه باشیم که قطع با ظن تفاوت دارد و هیچ گونه احتمال اینکه خطا رخ داده، در آن نیست.

3. اصولیین ، از قطع این گونه تعبیر می کنند که موجب انکشاف واقع برای قطع کننده می شود.




1. تفاوت شیخ انصاری و آخوند در طرح مبحث قطع، در آن است که مرحوم شیخ، در ابتدای رسائل، بحث تثلیث اقسام را به طور مستقل مطرح کرده، و از آنجا به طور یکسان، و بدون آنکه جایگاه خاصی برای بحث قطع باز کند، این مبحث را در کنار ظن و شک قرار می دهد. که البته از این امر میتوانیم استظهار کنیم که شیخ، بحث قطع را از جمله موضوعات علم اصول می داند.

اما آخوند، ابتدا اشاره می کند که قصد بیان مباحث قطع را دارد، سپس در دل این مبحث، و البته به عنوان مقدمه و زمینه چینی جایگاه و علت طرح آن، به بحث التفات به حکم شرعی روی می آورد.



2. مبتکر این امر شیخ انصاری در کتاب رسائل ءءؤ»بوده است و پیش از ایشان به یاد نداریم که شخصی،‌ همه مسائل و احکام مربوط به قطع را در یک جا جمع کرده باشد.